دکلمه : دانلود

خوب من اضطراب کافی نیست

جسدم را برایت آوردم

هی بریدی سکوت باریدم

بخیه کردی و طاقت آوردم


در تنم زخم و نخ فراوان است

سر هر نخ برای پرواز است

تا برقصاندم برقصم من

او خداوند خیمه شب باز است


از تبار خروش و طغیان بود

رشته آتشفشان بر موهاش

چشمهایش عصاره خورشید

زیر رنگین کمان ِ ابروهاش


با صدایش ترانه هایم را

یک به یک روبراه می کردم

مرده دست پاچه ای بودم

تا به چشمش نگاه می کردم


بدنش را چگونه باید گفت

ساده نیست آنچه در سرم دارم

من که در وصف یک سر انگشتش

یک لغت نامه واژه کم دارم


زندگی اتفاق خوبی بود

آخرش با نگاه بهتر شد

چشمهایت همیشه یادم هست

هر نگاهی به مرگ منجر شد


چشمهایت عقیق ِ اصل یمن

گونه ها قاچ سیب لبنانی

تو بخندی شکسته خواهدشد

قیمت پسته های کرمانی


نرم ِ رویاست جنس حلقومت

حافظ از وصف خسته خواهدشد

وا کن از دکمه دکمه ها بدنت

چشم شیراز بسته خواهدشد


سرو خوش قامت تراشیده

شاخه هایت کجاست پر بزنم؟

حیف از آن ساقه پا که با بوسه

زخم ِ محکم تر از تبر بزنم


ازکدامین جهان سفرکردی؟

نَسَبَت ازکجای منظومه است؟

که به هر دانه دانه سلولت

جای یک جای دور معلوم است


مردم از دین خروج می کردند

تا تو سمت گنــاه می رفتی

شهر بی آبرو به هم می ریخت

در خیابان  که راه می رفتی


زندگی کردمت بهانه ی من

غیرتو هرچه زنده را کشتم

چندسال است روزگار منی

مثل سیگار لای انگشتم


دور تا دورم ابر مشکوکی ست

جبهه های هوای تنهایی

فصل فصلم هجوم آبان هاست

تف به جغرافیای تنهایی


مثل دوران خاله بازی بود

مثل یک مرد ِ مرده خوانده شدم

ای خدای تمام شیطان ها

از بهشتی بزرگ رانده شدم


تو در ابعاد من جوانه زدی

عکس من، قاب بودنت بودم

تو به فکر خیانتت  بودی

من به فکر سرودنت بودم


چشم خود را به دست خود بستم

تا عذاب سبک تری باشی

تا در اندوه رفتنت باشم

تو در آغوش دیگری باشی


دختر کوچه های تابستان

طعم شیرین و داغ خردادی

من خداوندِ بیستون بودم

تو به فکر کدام فرهادی؟


چشم هایت کجای تقویمند؟

از چه فصلی شروع خواهی کرد؟

واژه واژه غروب زاییدم

از چه صبحی طلوع خواهی کرد؟


تو نباشی تمام این دنیا

مملو از مردهای بیمار است

تو نبودی اذیتم کردند

زندگی سخت کودک آزار است


خانه ام را مچاله ات کردم

جای خالیت روی تختم ماند

حسرت سیب های ممنوعه

روی هرشاخه درختم ماند


هر دو از کاروان ِ آواریم

هر دو تا از تبار شک، یا نه؟

ما به فریاد هم قسم خوردیم

هر دو تا درد مشترک، یا نه؟


گیرم از چنگ جان به در ببری

گیرم از تن فرار خواهی کرد...
عقل من هم فدای چشمانت

با جنونم چکار خواهی کرد؟


سی و یک روز درد در به دری

سی و یک هفته خودکشی کردن

سی و یک ماه خسته ام کردی

سی و یک سال طاقت آوردن


در تکاپــــوی بودنت بودم

زخم های همیشه ام بودی

بت سنگین سنگ در هر دست

دشمن سخت شیشه ام بودی


می روی نم نم و جهانم را

ساکت و سوت و کور خواهی کرد

لهجه کفش هات ملتهبند

بی شک از من عبور خواهی کرد


در همین روزهای بارانی

یک نفر خیره خیره میمیرد

تو بدی کردی و کسی با عشق

از خودش انتقام میگیرد


خبرم را تو ناشنیده بگیر

بدنت را به زنده ها بسپار

کودکت هم مرید چشمت شد

نام من را به روی او بگذار


بعدمرگم ،سری به خانه بزن

زندگی تر کنی حضورم را

تا بیایی شماره خواهم کرد

ردپاهای دور گورم را


آخرم را شنیده ای اما

در دلت هیچ التهابی نیست

باتو مرگ و بدون تو مرگ است

عشق را هیچ انتخابـی نیست




قالب : چارپاره

وزن : فاعلاتن ممفاعلن فع لن