دکلمه : پخش آنلاین | دانلود مستقیم

شکل روحی سپید می دیدش
فاطی از کله قند می ترسید
گرچه کر بود و لال بود اما
از صدای بلند می ترسید

از همان روزهای کودکی اش
فاطی از سینه بند می ترسید

کوچک و قرمز و چروکیده
چشم فاطی شبیه کشمش بود
صورت استوانه ایی شکلش
مثل جوراب های نخ کش بود

با خطوط عمیق پیشانی
ریل بر روی ریل دوخته بود
چشم را خوبتر که می دیدی
مثل بادام های سوخته بود

فاطیان محله بسیارند
فاطیانی که شیر می دوشند
فاطیانی که چاقچور سیاه
روی تاپی بنفش می پوشند

کفش بر روی خاک می سایند
مرد رویا ولی نمی آید
سایه ها را همیشه می پایند
مرد رویا ولی نمی آید
ده شکم انتظار می زایند
مرد رویا ولی نمی آید

فاطی دشتهای بابونه
تن جامانده بر صلیبی بود
مرد رویا سوارکار نبود
بلکه خود اسب نانجیبی بود

باز آیینه دست می گیرد
مثل یک بیوه خرافاتی
قاصدک پر نمی زند اما
همه جا فوت می کند فاطی

در نگاهش گناه می رقصد
او سبک مثل کاه می رقصد
آنور میله های بی پرواز
با دلی راه راه می رقصد

پشت آن چشمهای ذوق زده
آرزویی تباه می رقصد
سرنوشتم سپید می خواند
گیسوانش سیاه می رقصد

داشتم گوشفیل می خوردم
خبر مرگ مادرم آمد
مثل دیوار خانه شیری بود
کهکشانی که بر سرم آمد

داشتم گوشفیل می خوردم
پشت آن روزهای بادباد
من حواسم به گوشفیلم بود
مرد آهسته چرخ را هل داد

خواستم پول را حساب کنم
خبر مرگ مادرم آمد
سکه از دست کوچکم افتاد
خبر مرگ مادر آمده بود

مرگ مادر مگر خبر دارد
که من این روزها چه دلتنگم
مرگ مادر چه زیر سر دارد
که من این روزها بدآهنگم

خط به خط پلک بادکرده من
زیر چشمم سوال خواهد شد
روزها اینچنین که می گذرند
بعد یک هفته سال خواهد شد
آنکه در گور چشم باز کند
توی گهواره چال خواهد شد



چشم در چشم خواب می ریزد
از شبم آفتاب می ریزد

گوش ، فریاد را نمی فهمد
روسری ، باد را نمی فهمد

آسمان در تصرف کوه است
پنجره ابتدای اندوه است

کهکشانها به ذره خاتمه یافت
رد پاها به دره خاتمه یافت



چشمهایم پر از تماشا بود
تنگ دیدار اشتباهی شد
من فقط آمدم نگاه کنم
ماهی تنگ مار ماهی شد

یله در انزوای خود بودی
زن رویای هیچ کس نشدی
آی فاطی کفش گم کرده
سیندرلای هیچ کس نشدی

با دو انگشت در برابر هم
با خودم استخاره می کردم
بعد یک عمر آیت الکرسی
نخ تسبیح پاره می کردم

خانه تالاب گاو خونی شد
کوچه یک امتداد سرخورده
شهر مانند شیروانی بود
کشور انگار گربه ایی مرده

بومی رازیانه های شگفت
دربنفش بلند کوهستان
در جنین با جنون عیاق شدم
شیره ی مرگ خوردم از پستان

زیر کرسی هویج می خوردم
وقتهایی که برف می آمد
بعد از دست دادن مادر
پدرم کم به حرف می آمد

صورتت گندمی نبود ولی
گندمت زیر کشت گم می شد
آنقدر در دلت جهنم بود
زیر پایت بهشت گم می شد


مرگ مانند یک گرامافون
زندگی مثل چرخ خیاطی است
فاطیان محله بسیارند
راستی نام مادرم فاطی است




قالب : چارپاره

وزن : فاعلاتن مفاعلن فع لن