نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو به من؟
زنده ام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن
بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن
وای بر من که در این بازی بی سود و زیان
پیش پیمان شکنی چون تو شدم عهد شکن
باز با گریه به آغوش تو بر می گردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
قالب : غزل
وزن : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
با اجازه شما مثل سابق ما اون رو در سرویس (رپورتاژ آگهی رایگان) مون هم اطلاع رسانی کردیم که کاربرای دیگه هم از این شعر استفاده کنند .
خیلی شعر و غزل در جامعه ما کم رنگ شده است . و فکر میکنم من ، شما و افرادی مثل ما وطیفه این رو دارند که این فرهنگ رو گسترش دهند .