هی می رویم و جاده به جایی نمی رسد
قولی که عشق داده، به جایی نمی رسد

چون کوه روی حرف خودم ایستاده ام
کوهی که ایستاده به جایی نمی رسد


دریا هنوز هست ولی مانده ام چرا
این رود بی اراده به جایی نمی رسد؟

دنیا همیشه عرصه ی پیچیده بودن است
آدم که صاف و ساده به جایی نمی رسد

راهی ست راه عشق که در روزگارِ ما
هرکس که پا نهاده به جایی نمی رسد

عمری فقط قدم زدم و مطمئن شدن
هرگز کسی پیاده به جایی نمی رسد

من حاضرم قسم بخورم مست نیستم
این چند جرعه باده به جایی نمی رسد



قالب : غزل

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

(بحر : مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)