وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد


آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد!


آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت
نزدیک ظهر بود ... غزل اختراع شد


آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد


«یک دست جام باده و یک دست زلف یار»
اینگونه بود ها...! که بغل اختراع شد




قالب : غزل

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

(بحر : مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)