کنار خودم مینشینم، کنارم شلوغ است
و از سفره زندگی هرچه خوردم دروغ است
خوم با خودم پشت میزم غریبه ام مریضم
اجازه دهید آخرین چای خود را بریزم
...
+ دکلمه : دانلود مستقیم 320 | دانلود مستقیم 128
کنار خودم مینشینم، کنارم شلوغ است
و از سفره زندگی هرچه خوردم دروغ است
خوم با خودم پشت میزم غریبه ام مریضم
اجازه دهید آخرین چای خود را بریزم
...
+ دکلمه : دانلود مستقیم 320 | دانلود مستقیم 128
به دنبالت ندیدی سایهی مردی پشیمان را ؟
کسی که میشناسد لهجهی سنگین باران را ؟
پس از تو زردیام را سیلیِ هر دست، قرمز کرد
چه ارزان میفروشم سیبهای سرخ لبنان را !...
...
وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد
آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد!
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته بیگمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟
...
خوب من اضطراب کافی نیست
جسدم را برایت آوردم
هی بریدی سکوت باریدم
بخیه کردی و طاقت آوردم
...
دکلمه :
نصرت! چه می کنی سر این پرتگاه ژرف؟
با پای خویش، تن به دل خاک میکشی
گم گشته ای به پهنه تاریک زندگی
نصرت! شنیده ام که تو تریاک میکشی
...
روح تو دربند من، جسمت شکار دیگری ست
نیمی از دارایی ام در اختیار دیگری ست
ای نفسهایم به تو نزدیکتر، آرامتر
زادگاهم بی تو در چشمم دیار دیگری ست
...
سلام ای که شکستی بلور جان مرا
زدی به خون جگر لقمه لقمه نان مرا
سلام ای که سپردی به جرم خیره سری
زمانه تخته کند دَکّهی دهان مرا
...
یکی تو درد میخوابه
یکی با غصه پا میشه
یکی با دست خالی هم
رفیق آدما میشه
...
گریه ام تا که مگر گریه به پایان برسد
که خیابانِ پس از تو به خیابان برسد
آتشی دارم و از الکلِ گیج است تنم
که تمام تنم آتش شده از سوختنم
...
در خود کشاندی آسمان را بادبان را
حتی ندادی فرصت رنگین کمان را
می خواستی از خون من دستی بشویی
در برکه رقصاندی تمام ماهیان را
...
+ دکلمه :
این روزها تنها گرفتار خودم هستم
شرمنده ام از اینکه سربار خودم هستم
حالا که بعضی ها پی اثبات میگردند
من بیشتر دنبال انکار خودم هستم
...
به سمت قبله ی مکاره ها دراز شدی
خمار سجده شکستی خودت نماز شدی
کدام تاس به نفرین نشسته است رفیق
که سفره خانه ی مشتی قمار باز شدی ؟
...
در برم هست ولی در بر من نیست فقط
چه کنم ؟ دلبر من ، دلبر من نیست فقط
هر دو در جبهه ی عشقیم اگر او زخمی ست...
مشکل اینجاست که در سنگر من نیست فقط
...
گفتی نمی شود، شدنی نیست، بگذریم
گفتی برو که حال دلم رو به راه نیست
گفتم مریض عشق تو أم، ترک من مکن
داروی من تویی، نرو اصلاً صلاح نیست
...
مثل شرابی کهنه در رگ های میخانه
دیروز با من آشنا، امروز بیگانه
دیروز چشمانم به دستان تو بود و بس
امروز در کنج قفس، بی آب و بی دانه
...
به رقص آمد سر پنجه های رنجورش
به شادمانی عادت نداشت تنبورش
به رقص آمد و زن روی ماسه ها رقصید
خبر رسید به عشّاق جورواجورش
...