بینِ ما فاصله افتاده، نرو، دور نشو
میکِشم ناز... ولی این همه مغرور نشو

قهر کافیست! نزن زخم زبانی تازه
بیشتر از نمکِ زندگی ام، شور نشو


گرمی عشق به اندازه ی خورشید بیار
کِرمِ شبتاب شدی، مدعی نور نشو

کاش آغوشِ تو گلدانِ بلورم باشد
شاخه ی گل شده ام، تیغه ی ساتور نشو

غارِ تنهایی خود را وسطِ شهر نساز
بینِ این بی خبران وصله ی ناجور نشو

قایقِ عاطفه گاهی هدفش صیادیست
ماهیِ حوضِ دلم، وسوسه ی تور نشو

گرگ، پیراهن مادر به تن خود کرده
قفلِ در باز نکن، حبه ی انگور نشد



قالب : غزل

وزن : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن