یک چشم به چشم من و یک چشم به در داشت
اقرار نمیکرد ولی قصد سفر داشت

اشعارِ جنونبارِ مرا خواند و نفهمید
این شاعرِ افسرده چه داغی به جگر داشت

من جغدم و محکوم به ویرانه نشینی
از درد من آن قویِ مهاجر چه خبر داشت؟

از روی ادب بود و ترحّم به گمانم
گهگاه سلامی به منِ عاشق اگر داشت

او پر زد و در متنِ افق گم شد و من هم
پرپر زدم از رفتنش اما چه ثمر داشت؟

خم شد کمرم داد کشیدم ولی افسوس
در گوشِ کرِ حادثه تأثیر مگر داشت!؟

افتادم و خشکیدم و جای گله هم نیست
تقصیر خودم بود که آن دست تبر داشت

حق داشت که قید منِ دلسوخته را زد
چیزی نتوان کرد از این مزرعه برداشت

تنهایی و سرخوردگی و خونِ جگر بود
اندوخته ی هر که دلی اهل هنر داشت



قالب : غزل

وزن : مفعول مفاعیل مفاعیل فعل